پس از انتشار مقاله تحت عنوان "دریوزگی تا چه حد؟ خانم عبادی! مواظب باشید سنگ ها بسوی شما پرتاپ نشود!" در نشریه برای یک دنیای بهتر شماره ١٣٧ نامه ای دریافت کردم از یکی از هواداران اصلاح طلبان حکومتی از شهر قم، با اسم مستعار احمد سبز. در آن مقاله به نقش خانم شیرین عبادی با هدف منحرف کردن مبارزه مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و تلاش مذبوحانه برای اسیر کردن مردم و خواست ها و امیال شان در چهارچوب تنگ اصلاح طلبی حکومتی برخورد شده بود .
نامه ارسالی از قم نکات بسیار جالب و قابل توجهی را مطرح میکند. خط اصلاح طلبان حکومتی و جنبش ملی – اسلامی مدافع آنرا با روشنی و صراحت فرموله میکند. پاسخ به این نامه و برخورد به نکات کلیدی و گرهی آن فرصت میدهد که روش کمونیسم کارگری نسبت به خیزش اخیر مردم ایران برای سرنگونی و جنبش های مختلف درگیر را با شفافیت بیشتری باز کنیم. مقولات اصلی مورد استفاده جنبش ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب برای منحرف کردن مبارزات مردم، سکته انداختن در آن و کاستن از شتاب آن را بشکافیم و واقعیت سیاسی پشت آنرا افشاء کنیم. در زیر ابتدا نامه ارسالی از قم و سپس پاسخ به نامه را مطالعه میکنید .
خشم انقلابی
دفاع از خشونت، مخالفت با حقوق بشر
مقاله شما را مطالعه و استفاده کردم. نکاتی به نظرم آمد که برایتان می نویسم. در این مقاله سعی شده تا دهه 60 را که ظاهرا در سخنان و موضع گیریهای شخصیتهای اصلاح طلب به فراموشی سپرده شده است را یاد آور شوید و توجه همگان را معطوف به آن نمایید. اگر چه با شما موافق هستم که در آن دهه حقوق انسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی نادیده گرفته شده است و هزاران انسان بی گناه قربانی خودکامگیها و خطاهای فاحش دست اندرکاران وقت حاکمیت شده اند و از اینرو ستمکاران و خودکامگان باید در چارچوب قانون منبعث از جنبش عدالت خواهی ایرانیان به سزای اعمال خویش برسند!
اما معتقد هم هستم که در این شرایط که جنبش اعتراضی ایرانیان که دربردارنده ی همه سلایق و عقاید مختلف و متفاوت است باید از هرگونه حرکت و گفته ای که منجر به ایجاد شکاف در بین آن شود، پرهیز کند و افراد نباید با پرداختن به نقاط اختلاف ایدئولوژیکی مشغول درگیری با خویش و غافل شدن از هدف والا و نهایی شوند. باید به کف خواسته ها که می تواند محور همه مطالبات اعتراضی اعم از خواسته های دینی و غیر دینی و سکولاریسم و کمونیسم و...باشد، نگاه کرد تا بتوان در برابر استبداد ایستاد تا مبادا بار دیگر مستبدی برود و مستبدی دیگر جایگزین شود. باید استبداد را هدف قرار داد و بفکر ریشه کن کردن آن باشیم نه اینکه ریش مستبدی را بسوزانیم و مستبدی بی ریش تحویل دهی. چنانکه پیش از این مستبدی بی ریش را سوزاندیم و مستبد با ریش تحویل دادیم!!؟؟
استبداد زدایی را باید از همین جا شروع کرد و تمرین کرد. باید استبداد زدایی را از خویش، از کلام خویش، از خانواده خویش و از رفتار خویش آغاز کنیم تا حاصل زحمات همه ما،ٰ همه گذشتگان ما، آزادی، عزت، استقلال و دموکراسی کامل همیشگی باشد نه آنچه را تاکنون تجربه کرده ایم... من نیز بعنوان یک اصلاح طلب واقعی معتقدم نظامی که به سینه مردمان خویش شلیک میکند قابل دفاع و اصلاح نیست و ستمکاران باید محاکمه شوند و پاسخگو باشند. اما در شرایط فعلی ضرورتهای جدی تری در اولویت است که ارزش برخی چشم پوشیهای موقت را دارد. شما علی رغم اینکه خویش از خشونت بیمناک هستید و بر آن می شورید اما بخاطر یاد آوری دهه پر خشونت 60 چنان جملات را به تندی نوشته اید که بر خواننده مشتبه می شود که گویا شما مدافع خشونت و مخالف حقوق بشر هستید !!!!
و حال آنکه شما نگران از انحراف احتمالی در جنبش اعتراضی مردم فهیم ایران هستید که مبادا تجربه تلخ انقلاب 57 تکرار شود و نا اهلان بر موج سوار شوند و صاحبان پیروزی آتی را به قربانگاهی دیگر ببرند!؟ و البته نگرانی شما هم بجاست اما باید آتو دادن دست مستبدان بفکر راه علاج اساسی و پیشگیرانه بود لذا امیدوارم خشم انقلابی سبب فراموشی منطق و استدلال نشود و ستمکاران از سخنان ما بهره نبرند. پایدار و سربلند باشید .
احمد/ایران/قم
این نامه از قم بسیار خصلت نما است. بیانگر وضعیت اسفناک و محتضر جمهوری اسلامی است. ایشان از مدافعین رژیم اسلامی هستند که در صف اصلاح طلبان حکومتی و جناح موسوی- کروبی - خاتمی و شرکاء قرار دارد. از زمره سبز پوشانی است که پذیرفته باید جنایت و خشونت رژیم اسلامی را تا دهه 60 تعمیم دهد. متوجه شده است که کینه مردم عمیق تر و خشم شان برنده تر از آنست که بتوان در جنایات سال 67 متوقف شان کرد و به بکس بات انداخت. پذیرفته است که برای نجات نظام باید قربانیان بیشتری را متقبل شد. برای حفظ نظام حاضر شده است تا این مرز عقب بنشیند، اما از آینده میترسد. سیل خروشان خشم انقلابی مردم را مشاهده میکند. ظرفیت زیر و کننده این خشم را خوب میشناسد و از نابودی کل نظام هراسان است .
این یک نوشته با دقت فرموله شده در دفاع از نظرات ضد "ساختارشکنی" است. یک سلاح این "ضد ساختارشکنان"، یعنی مدافعین "جمهوری اسلامی اصلاح شده" ایجاد ترس از آینده است. ترس از "نامعلوم" پس از سرنگونی؛ ترس از تکرار سناریوی سال 1357، توطئه ای که یک انقلاب علیه استبداد، اختناق، بی عدالتی، نابرابری و فساد و برای آزادی، برابری و رفاه را به یک جهنم اسلامی خون و جنایت منتهی کرد. سناریوی طرح ریزی شده و کارگردانی شده توسط دولت های غربی با اهداف امپریالیستی و ضد کمونیستی سال 57 را همچون ریسمان سیاه و سفید در مقابل مردم مار گزیده گرفته اند. یکبار با این سناریو سه نسل از مردم یک جامعه را به روز سیاه نشاندند. اکنون که مردم میخواهند خود را از این بختک جهنمی، از این شرایط خونین و سیاه خلاص کنند، با یادآوری همان سناریو میخواهند مانع شوند، نگذارند مردم تخت گاز تا ته راه را بروند. این طنز عجیب تاریخ است !
تاکتیک ترس
جریانات ارتجاعی که در مقابل مبارزات مردم مانع و سد ایجاد میکنند، جریانات و جنبش هایی که در مقابل جنبش سرنگونی قد علم کرده اند، تاکتیک اثباتی ندارند. آلترناتیو اثباتی ندارند. جرئت نمیکنند صریحا از رژیم اسلامی دفاع کنند، زیرا چنین دفاعیه ای تمام کاسه کوزه هایشان را بهم میریزد. میدانند مردم تا چه حد از این رژیم بیزارند، میدانند این رژیم بر چه اقیانوس نفرت و خشمی سیال است. لذا نمیگویند این رژیم خوب است یا قابل تحمل است. بلکه با ایجاد ترس در مورد آینده پس از سرنگونی میکوشند در مقابل تحرکات و مبارزات مردم برای سرنگونی مانع ایجاد کنند و این مبارزات را عقیم سازند .
این سوال را مدام از طریق رسانه های بین المللی، و بخش فارسی آنها که بلندگوی وزارت خارجه دولت های متبوع خویش اند، در اذهان مردم ایجاد میکنند: "پس از رژیم اسلامی چی؟" آیا خشونت و آنارشی حاکم نمیشود؟" پاسخ شان نیز چنین است: "همان سناریوی 1357 تکرار میشود." پس "باید تعجیل نکرد؛ نباید رژیم را سرنگون کرد؛ "ساختارشکنی" نادرست است؛ باید برای اصلاحات تلاش کرد. مبارزه برای سرنگونی برابر با خشونت است." باین ترتیب مردم دو بار چوب مهندسی اجتماعی و توطئه امپریالیستی 57 را میخورند .
این تاکتیک اشاعه ترس است. باید عزم مردم را متزلزل کنند. مردد شان کنند. تزلزل و تردید اکنون بهترین سلاح مدافعین رژیم اسلامی است. تا زمانیکه مردم مصمم و عزم جزم کرده نگویند: "مرگ یکبار، شیون یکبار" این رژیم میتواند برای ادامه حیات اش تلاش کند و وقت بخرد. لذا یکی از وظائف ما کمونیست های کارگری خنثی کردن این تاکتیک ترس است. این تاکتیک را بطرق اثباتی و سلبی میتوان و باید خنثی کرد. تلاش برای تشکل مردم چه در تشکلات توده ای، شوراها و حزب اتحاد کمونیسم کارگری؛ تلاش برای ارائه آلترناتیو اثباتی مانند قطعنامه حزب برای آزادی، برابری و رفاه، تقویت و تحکیم وحدت و همبستگی مردم و تعیین شعارهای مبارزاتی مرحله ای و استراتژیک از وظایف ما کمونیست های کارگری است. این روش ارائه آلترنانتو است .
یک راه دیگر را شاید بتوان مقابله به مثل نامید. آنها میگویند باید دست نگاه داریم چون نمیدانیم پس از رژیم اسلامی چه میشود، سناریوی 1357 تکرار میشود. پاسخ اینست: کدام خشونت؟ ترس مان از چیست؟ آیا خشونتی عنان گسیخته تر از این قابل تصور است؟ اینهمه کشتار، جنایت، شکنجه، تجاوز، گرسنگی، فقر، فحشاء اعتیاد، خودکشی جوانان؟ ما را از چه میترسانید؟ مردم برای رهایی از خشونت دائمی، هر روزه و هر لحظه که زندگی شان را به نابودی و فلاکت و عجز میکشاند، میخواهند این رژیم را به زیر کشند و سرنگون کنند. میخواهند تک تک این جنایتکاران ریز و درشت را به محاکمه بکشانند .
این چه جامعه ای است که مردم باید سال نو شان را در مقابل یک زندان مخوف بگذرانند، حتی حق نداشته باشند که بر سر مزار عزیزانشان گل بگذارند و عزاداری کنند؟ این چه نظامی است که مهمترین نهاد عقیدتی و دولتی اش، آستان قدس رضوی، اطلاعیه رسمی و علنی فحشاء منتشر میکند و وقیحانه دختر بچه های 12 ساله را به اسارت و بندگی در میاورد؟ این چه نظامی است که حداقل دستمزد رسمی اش، با اسناد رسمی خودش یک چهارم خط فقر است؟ این چه نظامی است که حقوق کارگران را چند ماه چند ماه نمیدهد و بجای آن مدیران و صاحبان شرکت ها پول دستمزد کارگران را به جیب میزنند و از کشور خارج میکنند؟ این چه کشوری است که از بالاترین مقام دولتی اش تا پایین ترین جنایتکارش میلیون ها دلار در بانک های خارجی تلمبار کرده اند درحالیکه میلیون ها نفر حتی سقف بالای سرشان نیست، دختربچه ها را به اسارت بردگی جنسی درمیاورند و بعد همان اسیر و برده را بجرم "فساد" سنگسار و اعدام میکنند؟ مردم را از چه میترسانید؟ خلاصی از این جهنم خشونت و جنایت اسلامی؟ این مردم نیستند که باید از خشونت بترسند. ترس خود را ازبرچیده شدن بساط امتیازات و لفت و لیس تان از قبل این رژیم، بعنوان ترس مردم از خشونت در آینده قالب نکنید. این یک تاکتیک مردرندانه است. دست تان را رو میکنیم .
در پاسخ مشخص به این نامه باید بگویم که من خواهان آزادی بدون قید و شرط و برابری واقعی اجتماعی و اقتصادی و رفاه برای تمام مردم هستم. حقوق بشر همانگونه که در نوشته قبلی نوشتم یک کلاه مدرن برای منحرف کردن مبارزات سرنگونی طلبانه مردم است. من برای حقوق بشر مبارزه نمیکنم، حقوق بشر اکنون نون دونی بسیاری از فرصت طلبانی شده است که دارند از دولت آمریکا برای آرام کردن مبارزات مردم پول های هنگفت میگیرند. من برای برابری واقعی و آزادی بی قید و شرط و رفاه تمام مردم مبارزه میکنم .
ایدئولوژی اسم رمز
اکنون مدتی است که لفظ ایدئولوژی برای کند کردن نقد های تیز طبقاتی و رادیکال مورد استفاده قرار میگیرد. بما کمونیست های کارگری که رادیکالیسم افراطی را در مبارزه برای آزادی، برابری و رفاه نمایندگی میکنیم، میگویند ایدئولوژیک. میخواهند با پرتاب این لفظ به سمت ما، ما را خلع سلاح کنند. نقد تیز و برنده ما را از جنبش های ارتجاعی و سیاست های ارتجاعی برای منحرف کردن مبارزات مردم و به سازش کشیدن آن را ایدئولوژیک مینامند تا بخیال خود آنرا بی اعتبار و هپروتی جلوه دهند .
استفاده از این لفظ برای خلع سلاح مبارزات انقلابی و رادیکال مردم و سازش ناپذیری رادیکالیسم کمونیستی، مدتی است باب شده است. بویژه از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی این لفظ مد شده است. در میان محافل سیاسی ایران، بخصوص چپ سابق طرفدار شوروی و اکنون حقوق بشری شده، این لفظ بوفور استفاده میشود. اخیرا رهبران حزب "اکس کمونیست کارگری" نیز در مقابل نقدهای تیز و برنده ما از راست روی ها، سازشکاری و پوپولیسم حاکم بر سیاست هایشان، به همین لفظ پاخورده متوسل شده اند. بنظرشان این ابزار کارسازی است. هرگاه راست روی و سازشکاری شان را نقد و افشاء میکنیم، با ایدئولویک خطاب کردن نقد، سعی میکنند خود را از زیر ضرب خلاص کنند. این شیوه استفاده از کلمه ایدئولوژیک یک تلاش دست راستی، ارتجاعی و ریاکارانه است .
باید توجه داشت که نبردی که در جامعه جریان دارد یک نبرد طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و همچنین ایدئولوژیک است. این "تازه دموکرات" شده های حقوق بشری که ظاهرا بسیار "معصومانه" و رها از ایدئولوژی، کمونیست ها را به ایدئولوژیک بودن "متهم" میکنند، خود دارند از ایدئولوژی حاکم، ایدئولوژی حفظ نظام استثمارگر سرمایه داری، اختلاف طبقاتی، فقر و حاکمیت جهل و خرافه نظام حاکم دفاع میکنند. اینها آنچنان ایدئولوژی خود را بعنوان "حقیقت" مطلق و نهایی و جاودانه می پذیرند که در بهترین حالت، یادشان میرود که دفاع شان بسیار ایدئولوژیک است و در بدترین حالت با پرتاب لفظ ایدئولوژی به مخالفین استثمار و اختناق سرمایه دارانه مذبوحانه میکوشند فضا را آلوده و مه آلود کنند و به این ترتیب حقیقت را از چشمان مردم پنهان کنند .
"در این شرایط که جنبش اعتراضی ایرانیان که دربردارنده ی همه سلایق و عقاید مختلف و متفاوت است باید از هرگونه حرکت و گفته ای که منجر به ایجاد شکاف در بین آن شود، پرهیز کند و افراد نباید با پرداختن به نقاط اختلاف ایدئولوژیکی مشغول درگیری با خویش و غافل شدن از هدف والا و نهایی شوند ."
این بخش از نامه فوق بسیار گویا و پرمعنا است. در واقع نویسنده بخوبی وجود منافع متفاوت، خواست های مختلف و جنبش های اساسا متفاوت را در جامعه تشخیص داده است. از این رو با ساختن یک هدف مشترک موهوم و تعریف یک جنبش "همه با هم" ساختگی میکوشد مانع قطب بندی و تفکیک جنبشی در صفوف خیزش مردم شود. زیرا هر چه هدف و خواست ها و منشاء طبقاتی و جنبشی موهوم تر و گنگ تر باشد، پیروزی نهایی مبارزات مردم برای دستیابی به خواست های واقعی شان سخت تر و دور از دست تر خواهد بود. اتفاقا باید به این دوست عزیز گفت، آنچه سناریو و توطئه 1357 را میسر کرد، همین اوهام در اهداف، همین توهم به "همه با هم" بودن و همین محو بودن منشاء جنبشی-طبقاتی خواست ها است. و یکی از راه های ممانعت از شکل گیری یک سناریوی مشابه، روشن کردن اهداف، مطالبات و متمایز کردن جنبش های اجتماعی از یکدیگر است. پولاریزاسیون سیاسی – اجتماعی در خدمت تسریع مبارزه رادیکال مردم علیه رژیم اسلامی و برای آزادی، برابری و رفاه است. لذا آن "شکاف" و "اختلاف ایدئولوژیکی" که ما را از آن میترسانند و برحذر میدارند، مورد استقبال ما است .
پیشروی مبارزات و پیروزی مردم در گرو تمایز صفوف شان از جنبش سبز اسلامی است. طرد سران سبز اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی لازمه پیشروی مبارزات مردم تا پیروزی است. روشن کردن اختلافات ایدئولوژیک در خدمت به هدف نائل آمدن است. این "خویش" ی که دوست سبز ما از آن سخن میگوید، یک "خویش" غیرواقعی و ساختگی است. "هدف والا و نهایی" موسوی- کروبی و تمام اصلاح طلبان حکومتی با هدف نهایی و والای مردم یکی نیست. برعکس، ضرورت رسیدن دسته اول به هدف نهایی، شکست مردم است. "هدف والا و نهایی" سران سبز اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی نقطه مقابل هدف نهایی مردم است. این دو هدف 180 درجه با هم متفاوت اند. لذا روشن کردن تفاوت این اهداف از ملزومات رسیدن مردم به هدف نهایی شان است .
کف خواسته ها دیگر چه صیغه ای است؟
یک تاکتیک ملی – اسلامی ها و اصلاح طلبان حکومتی صحبت از مقوله "کف خواسته ها" است. یک مقوله کاملا اختیاری را درون خیزش مردم و محافل سیاسی انداخته اند و بیکدیگر پاس میدهند. چنان راجع به آن حرف میزنند که گویی یک مقوله معرفه و مورد توافق مردم و کلیه جنبش های درگیر در خیزش اخیر است. "مخزن فکری" جنبش سبز اسلامی، پنج تن سابق پاسدار و امروز روشنفکر شده، از کف مطالبات بگونه ای صحبت میکند که گویی امکان یک کف مشترک میان قاتل و مقتول، میان دزد و قربانی، میان برده دار و برده اساسا و اصولا عملی است! در پاسخ به این "مخزن فکری" باید مزاح یکی از دوستان قدیمی را گذاشت، مخزن تان سوراخ است !
کف مطالبات میان گرایشات مختلف درون یک جنبش معین یک واقعیت است. اما میان دو جنبش متفاوت و متضاد از کف مشترک خواسته ها هیچگونه سخنی نمیتواند در میان باشد. میان جنبش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و برای آزادی، برابری و رفاه با جنبش سبز اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی یا جنبش ناسیونالیسم پرو غرب، که خواهان ابقای نظام سابق با پادشاه یا بدون پادشاه است، هیچگونه کف مشترکی موجود نیست. صحبت از چنین کفی یک تلاش آگاهانه برای خاک پاشیدن به چشمان مردم سرنگونی طلب و آزادیخواه است. این نیز تلاشی برای ایجاد یک دست انداز در مقابل حرکت مردم برای سرنگونی نظام اسلامی است. یک مانع و یک انحراف است. این حقیقت نیز باید به روشنی و شفافیت در مقابل مردم گذاشته شود. این نیز از وظائف ما کمونیست های کارگری است .
تمرین استبداد زدایی یا سرنگونی استبداد؟
"استبداد زدایی را باید از همین جا شروع کرد و تمرین کرد. باید استبداد زدایی را از خویش، از کلام خویش، از خانواده خویش و از رفتار خویش آغاز کنیم ."
این اولین بار نیست که از ما خواسته میشود که تمرین "استبداد زدایی" یا "دموکراسی" کنیم. از ما میخواهند که از خویشتن خود، از خانه و خانواده خود، از زبان و ذهن خویش، از ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه خود آغاز کنیم. راستش باید بدون رودربایستی بگوییم که این فرستادن مردم "دنبال نخود سیاه" است. قرار است ما مانند کائنان "ذن" کنیم و ریشه های استبداد را در خود از بین ببریم و به "مخلوقات" نمونه دموکرات بدل شویم و در تمام مدتی که ما داریم تمرین استبداد زدایی و دموکراسی میکنیم، مستبدین واقعی دارند زندگی ما را تار و مار میکنند. دارند رس ما را میکشند و از قبل استثمار خشن ما میلیون میلیون دلار پول تلمبار میکنند و از کشور خارج میکنند؛ دارند سنگسارمان میکنند و بر چوبه های دار آویزان مان میکنند؛ دارند جگر گوشگان مان را در زندانها زجر میدهند و شکنجه میکنند؛ دارند کودکان دلبندمان را به دام فحشاء و بردگی جنسی میکشند؛ جوانان مان را به اعتیاد و خودکشی میکشانند. در تمام طول مدتی که ما داریم ضمیر خود آگاه و ناخود آگاه خویش را استبداد زدایی میکنیم، زندگیمان را از هم می پاشند و به قهقرا میکشانند .
خیر، ما احتیاج به استبداد زدایی از خود نداریم. از خودمان که شک نداریم. مستبد دارد میتازد، میدزد و میکشد، ما قربانیان استبداد باید استبداد زدایی کنیم؟ این فقط یک مزاح است. ما بجای استبداد زدایی از خویشتن خویش، دست بکار به زیر کشیدن استبداد و تمام بساط لفت و لیس و کشتارشان میشویم. بجای "یوگای روحی" وارد نبرد نهایی با این رژیم قاتل و جنایتکار میشویم و آنرا به زیر میکشیم. ما استبداد زدایی را با به زیر کشیدن مستبدین و محاکمه تک تک شان اجرا میکنیم. جا دارد یک حقیقت تاریخی را برملا کنیم. قهرمان اینگونه سیاست ها و پند و اندرزهایی که این روزها بسیار مورد ارجاعی اصلاح طلبان حکومتی قرار میگیرد، مهماتا گاندی است. گاندی که بعنوان رهبر و قهرمان خشونت ستیزی و تمرین استبداد زدایی در خویشتن خویش شناخته شده است، از دوستان نزدیک و هم پیمانان هیتلر و نازی ها، که میلیون ها انسان را در کوره های آدم سوزی به آتش کشیدند، بود. متاسفانه باید بگوییم که همیشه یک کاسه ای زیر نیم کاسه چنین پند و اندرز های بسیار حکیمانه وجود دارد. معمولا اگر سطح پند و اندرز ها را خراش دهید، به یک کلاهبرداری بزرگ میرسید. به کسانی که دارند از کیسه خلیفه مردم، قربانیان، بردگان، استثمارشدگان به حکام قاتل میبخشند .
باید اذعان کنم که یکبار دیگر به خشونت طلبی متهم خواهم شد. "شما علی رغم اینکه خویش از خشونت بیمناک هستید و بر آن می شورید اما بخاطر یاد آوری دهه پر خشونت 60 چنان جملات را به تندی نوشته اید که بر خواننده مشتبه می شود که گویا شما مدافع خشونت و مخالف حقوق بشر هستید!"
اگر افشای دفاعیات شرم آور خانم شیرین عبادی از رژیم اسلامی و تلاش ایشان برای خاک پاشیدن به چشمان مردم، به "دفاع از خشونت" متهم شده ام، با این نوشته قباله "حامی از خشونت" خویش را دو پشته کرده ام .
اعلام میکنم که من به جنبش کمونیسم کارگری، به جریان رادیکالیسم افراطی متعلقم. وظیفه خود را نقد و افشای کلیه سیاست ها، جریانات و اشخاصی میدانم که در مقابل مبارزات مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و برای دستیابی به آزادی، برابری و رفاه سنگ میاندازند و مانع میسازند. مبارزات مردم تنها با چشم دوختن به این هدف نهایی و تلاش برای آن میتواند پیروز شود. جدا کردن صفوف خود از جنبش های ارتجاعی، از مدافعین رژیم اسلامی، از جنبش سبز اسلامی از اصلاح طلبان حکومتی یکی از ملزومات این پیروزی است. هیچ کف مشترکی میان خواست ها و امیال مردم و این جنبش ها وجود ندارد. تفکیک و تمایز خطوط و مطالبات از ضروریات مبارزه است. پیروزی واقعی مردم، یعنی ایجاد یک جامعه آزاد، برابر و مرفه برای همه، تنها از طریق سازماندهی یک انقلاب کارگری و استقرار جمهوری سوسیالیستی امکانپذیر است. امری که کمونیسم کارگری منصور حکمت، حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای آن میکوشد . *